بچه های آخرالزمالن

وبلاگی برای دوسداران مهدویت

بچه های آخرالزمالن

وبلاگی برای دوسداران مهدویت

یک نامه به یک دوست

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۱ ب.ظ

     سلام؛ حال من خوب نیست؛ اما همیشه برای سلامتی شما، شمع روشن می کنم. مدتی است که همه را! از خود، بی خبر گذاشته اید. حتما می دانید که پدر بزرگ مرد. برای پدر هم نفسی بیش نمانده است. جمعه یپش، سخت بیمار بود. از بستر بر نمی خاست. چشم هایش، پشت پنجره افتاده بود. قلبش تا لب ها بالا امده بود و همان جا می تپید. زمزمه می کرد. می گفت:

     دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است 

                                     گو بر ان خوش، که هنوزش نفسی می اید 

     مادر و مادربزرگ، خیلی بی تابی می کنند. هر سال که نرگس باغ، شکوفه می دهد، ان ها هم به خود وعده می دهند که امسال می ایی. مادر، دیگر خانه داری نمی کند. معلم شده است. دعای عهد، درس می دهد؛ به ماهی های حوض. زنگ های تفرح، سماوررا اتش به جان می کند و حافظ می خواند. انتخاب غزل را به خود حافظ می سپارد. به من گفت: حافظ، مگر همین یک شعر را دارد. بعد می خواند: 

     مژده ای دل که مسیحا نفسی می اید

                                      که ز انفاس خوشش بوی کسی می اید  

     از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش 

                                      زده ام فالی و فریاد رسی می اید 

     این از خانه، دوسه جمله ای هم از روزگارمان برایت بنویسم. نمی دانم چرا آسمان بخیل شده است؛ نمی بارد. زمین سنگدلی می کند؛ نمی رویاند. ماه و خورشید،چشم دیدن هم دیگر را ندارند. خیابان ها پر از غول های اهنی شده اند. کوچه ها امن نیستند مردم، جمعه های خودشان را به چند خنده ی تلخ می فروشند. هیچ حادثه ای ذائقه هارا تغییر نمی دهد مثل اینکه همه سنگ و چوب شده ایم. 

    عجیب است! داماد ها از حجله می ترسند. عروسی هارا در کوچه های بن بست، می گیرند. اذان، رنگ پریده به خانه ها می اید. نماز، زمین گیر شده است. رمضان، مهمان نا خوانده را می ماند که سرزده، بزم سیران را بر هم می زند. از روزه در شگفتم که چرا افتار خوش نمی دارد. حج، هزار زخم از خار مغیلان بر تن دارد. جهاد، بهانه گیر شده است. ادم ها، کیسه هایی پر از خمس و زکات، به دیوار های گورشان اویخته اند. نپرس موریانه ها، چه به روزگار مسجد، اورده اند. از همه تلخ تر اینکه، عصر های جمعه، دلم نمی گیرد. 

    شنیده ای دیگر کسی پای شعر هایش، تخلص نمی گذارد؟ و شاعران، یعنی زمین خوردگان وزن و قافیه!

   نمی دان وقتی این نامه را می خوانید، کجا هستید؟ هر جا که هستید، زودتر خودتان را برسانید. از بس شما را ندیده ایم، چشمانمان خوب را نمی بیند. بیم دارم اگر چندی دیگر بگذرد، ندبه خوان های مسجد، کمتر شوند. ادم ها همه دیرباور شده اند، و زودرنج . بهانه می گیرند. می گویند :(اونیز مارا فراموش کرده است!) اما من می دان که شماف همه را به اسم و رسم و نیتف به یاد دارید. 

    دوست دارم باز برایت بنویسم. اما یادم امد که باید به گلدان ها اب بدهم. مادرم گفته است، اگر به شمعدانی ها اب بدهم، ان ها برای امدن تو دعا می کنند. راست می گویند. از وقتی که مرتب ابشان می دهم، دست های سبزشان را به سوی اسمان گرفته اند.

     هنوز هم تفال می زنم. پیش از نوشتن این نامه، فال زدم. امد:

دیری است که دلدار پیامی نفرستاد

                              ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و ان شاه سواران

                              پیکی ندوانید و یلامی نفرستاد 

                                                                                          والسلام

ر.بابایی  

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۱
شهید نوجوان

نظرات  (۱)

برای اولین بار در ایران
سوهان دیابتی توسط گروه شیرین پزان خراسان، با نام تجاری "سوهان 89" در مشهد مقدس تولید شد.
آدرس سایت:
http://sohan89.blog.ir/
http://sohan89.ir/
در صورت تمایل به تبادل لینک اعلام فرمایید.
تشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی